شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

گریۀ بی‌صدا

در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه

اگرچه گرد غریبی نشسته بر در و بامت
هماره با دل ما نامت آشناست مدینه...

کجا به خاک بقیعت نشسته یوسف زهرا؟
که گرم زمزمه و ناله دعاست؛ مدینه

به اشک دیدۀ مهدی، به خون دیدۀ زهرا
مزار فاطمه و محسنش کجاست؟ مدینه

صدای ناله‌ای از کوچه می‌رسد، به گمانم
صدای نالۀ جان‌سوز مجتباست، مدینه

چرا خراب نگشتی در آن غروب غم‌افزا؟
که فاطمه ز خدا مرگ خویش خواست، مدینه

به آفتاب تو نقش است جای ضربت سیلی
که روز تو چو شب تیره غم‌فزاست، مدینه...

سرشک دیدۀ مولا گذشت از سرِ هستی
اگرچه گریۀ او در تو بی‌صداست مدینه