بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
میبینمت میانۀ میدان غریبتر
یعنی که از تمام شهیدان غریبتر
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر