آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است