ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی