ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام