مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر