بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت
میبری قافلۀ اشک مرا پشت سرت
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود