نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید