هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها