او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد