صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!