سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو
دادند به هم دست، پیِ کشتن تو
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»