ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
آنان که به کار عشق، بودند استاد
کردند «ز دست دیده و دل فریاد»
با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد
بیجوششِ جان، به کوی جانان نرسد
هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا