در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
اینجا دل سفرهها پر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنهها، شعلهور است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
هر میدان شعبه... هر خیابان شعبه...
این شعبۀ اوست بدتر از آن شعبه
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید