در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم