وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر