آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را