زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است