در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر