تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
باز درهای عنایت همه باز است امشب
شب قدر است و شب راز و نیاز است امشب
فاطمهای که عقلها، محو عبادتش بوَد
نقش به چهر دوستان، مُهر ارادتش بوَد
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند