ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست