دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار