بانو غم تو بهار را آتش زد
داغت دل بیقرار را آتش زد
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
شب تا سحر از عشق خدا میسوزی
ای شمع! چقدر بیصدا میسوزی
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را