میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
این منِ از همیشه تنهاتر
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی