تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
میبارد از چشمهایم باران اشکی که نمنم
شد آبشاری پریشان، رودی که پاشیده از هم
نداریم از سر خجلت، زبان عذرخواهی را
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت