چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
آیینۀ وحی و آیت بیداریست
کارش همه دلنوازی و دلداریست
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم