گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست