گل میکند لبخند تو مهمان که میآید
باز است آغوش تو سرگردان که میآید
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند