به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما بهار من! تو کجایی؟
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم