ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید