آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت