بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت