آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم