آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم