خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت