این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود