سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت