و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست