حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
بگو چرا نشد امسال زائرت باشم
قدم به جاده گذارم، مسافرت باشم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یکطرفشمسالشموسویکطرفشمسالضحی
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی