امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را