ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی