از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟