سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها