غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است