غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است