رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است