از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت