از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت