از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت