هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار